السلام علیک یا صاحبالزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ...
با سلام و درود بر فرزند پاکسیرت زهرا(علیها السلام) حضرت امام خمینی(قدس سره).
الان موقعیتی پیش آمده که خداوند بندگان خود را در حیطه آزمایش قرار میدهد. آخر ما مسلمانها دل به چه خوش کنیم؟ قبلهمان به دست کافران است و ساکن نشستهایم. قبلهای که روبروی آن نماز میخوانیم و اعتقاد به وحدانیت خدا داریم باز هم به دست کفار است و ما ساکتیم. قبر امام اولمان و قبر سیدالشهدایمان به دست کفار است اما ما همچنان سکوت کردهایم. ولی بدتر از اینها، دشمن مزدور پا را از این فراتر نهاده و قدم به میهن اسلامی ما گذاشته است؛ وای به حال ما اگر باز هم ساکت بنشینیم. ما یک جان داریم و آن هم تقدیم آن کسی که این جان را به ما داد. مگر علی(علیه السلام) نیست که میفرماید: ذلیلترین مردم کسانی هستند که کوچهها و خیابانهای شهرشان میدان تاخت و تاز بیگانگان قرار گیرد. به خدا قسم مادر و پدرم، اگر جسم مرا خمپاره بسوزاند، اگر تکهتکههای بدنم را از زیر تسمههای تانک بیرون بکشند و اگر پیکر سوراخ سوراخم را به دستتان دادند، مبادا ذرهای ناراحت شوید.
بعد از سالها عمر و خطاهای بسیار، من راهم را یافتم، آن چیزی که من میخواستم این بود. ما خونینشهر را آزاد خواهیم کرد و خونینشهر را دوباره خرمشهر خواهیم کرد به هر وسیلهای که شده، اگر فشنگمان تمام شد با چنگ و دندان میجنگیم و اگر چنگ و دندانمان از کار افتاد، با جنازههایمان راه دشمن را سد میکنیم. آری ما خیابانهای خونینشهر را با خونمان خواهیم شست تا جای پای نجس بیگانگان پاک شود. مگر خون ما از خون علیاکبر(علیه السلام) حسین(علیه السلام) پاکتر است یا از خون قاسم(علیه السلام) امام حسن(علیه السلام) رنگینتر است؟ در روز قیامت اگر خداوند متعال از ما بپرسد من این همه عمر به شما دادم چکار کردهاید، چه جواب بدهیم؟ بگوییم غیر از گناه، کاری نکردهایم. اصلاً ما برای این آفریده شدهایم غیر از فدا شدن در راه خدا؟ خداوند بزرگ آفریدگار ماست و هر چه که به سر ما بیاورد، حق است. ما هم باید مطیع حق باشیم. من راضی هستم که بدنم آنقدر تکهتکه شود که آثاری از آن باقی نماند ولی در پیشگاه خداوند متعال روسفید باشم. و اگر ما ذرهای از راه شهدا سر باز زنیم روز محشر یقه ما را میگیرند و از ما تقاص پس میگیرند.
میهن ما میهن شهیدان است و باید حکومت دلخواه و نظام دلخواه شهیدان پیاده شود و وظیفه همه است که در این راه قدم بر داریم. کسانی که زنده میمانند در پیشگاه خداوند مسئولند که راه شهدا را ادامه دهند. به امید ظهور هر چه سریعتر آقایمان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف). و دیگر تو که این وصایا را میخوانی، هر که هستی سلام مرا بپذیر و همیشه خدا را در کارهایت شاهد بگیر.
والسلام علیکم و رحمهالله.
1. سوره آل عمران، 169.
جوان رشید اسلام، مردی از جنس عشق و دلدادگی کسی که در راه دین و وطن جان خود را در طبق اخلاص نهاد و برای رسیدن به قرب الهی از جان شیرین خود گذشت. روحش به طراوت باران بود و قلبش به زلالی آبهای روان، او از دل سیاهی دنیا گذشت و آرزوهای دنیوی را برای اهل دنیا جا گذاشت.
شهید والامقام غلامعباس غلام نژاد در اولین روز از اردیبهشتماه سال 1347 در روستای زیبای لنجرود از توابع شهرستان شازند، دیده به جهان گشود. او در کنار مردم سادهدل و متواضع روستا متولد شد و رشد کرد. روستازادهای که سادگی و تواضع در وجودش نمایان بود. او فرزند اول خانوادهای مذهبی و انقلابی بود و با آمدنش عشق را بیش از پیش به اعضای مهربان خانواده هدیه داد.
در ششسالگی وارد دبستان شد و دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد اما پس از آن بنا بر شرایط پیش آمده ادامه تحصیل نداد. صدای پای جنگ در گوش ایران پیچیده و زمان رادمردی فرا رسیده بود.
غلامعباس غلام نژاد نوجوانی مهربان و نیکسیرت بود که با اخلاق و رفتار درستش در نظر همه گرامی شده بود. جوانی نمونه که برای احکام دینی و فرایض دین ارزش زیادی قائل بود به مسجد و بسیج علاقه زیادی داشت و همیشه آرزو داشت در لباس بسیجی به میهن اسلامی خود خدمت کند. بنابراین با شروع جنگ تحمیلی برای دفاع از میهن اسلامی خود لباس رزم بر تن کرد و به صورت داوطلبانه از پایگاه ابوذر تهران به عنوان بسیجی تیپ 27 محمد رسولالله(q) به جبهههای نور علیه ظلمت شتافت. بیش از یک سال در جبهههای نبرد خدمت کرد تا اینکه سرانجام در دهم خردادماه سال 1361 در گمرک خرمشهر با اصابت ترکش به سرش به قافله شهدا پیوست. پیکر مطهرش در روستای لنجرود به خاک سپرده شد.